من،۱۸ساله،جوجه آرشیتکت

هاله اَبوت و دنیایش...!

من،۱۸ساله،جوجه آرشیتکت

هاله اَبوت و دنیایش...!

وقتی هاله اَبوت عصبانی می شود

 

وقتی عصبانیم اول از همه حدودا نیم ساعت بی هدف و بدون فکر و بدون تمرکز دارت بازی میکنم که در نهایت عضلاتم میگیره و بیخیال میشم.

بعد از آن یک مقادیر قابل توجهی خط خطی میفرماییم در دفتر قرمزمان و بعد به زمین و زمان فحش میدهیم و به صورت تَق(یا تَغ یا طَق و شاید هم طَغ!)دفترمان را میبندیم و حواله اش میکنیم بر شلفمان! 

در مرحله ی سوم میرویم یک دوش میگیریم.این دوش یک ساعت به طول می انجامد چون کارهای متفرقه مثل گر** و مشت کوبیدن بر دیوار و آب بازی دارد.نیم ساعت دوم را با آب سرد ریلکس میکنیم.  

بعد که دوش تمام میشود لباس یوگایم را میپوشم و حرکاتی را که دوستشان دارم انجام میدهم(بدون گرم کردن)مثل ساواناسانا ، واجراسانا ، ویپاریتاکارانی و سیرساسانا. 

بعد از آن یکی از دی وی دی های یانی را به رندم انتخاب میفرمایم و ولومش را تا ته زیاد میکنم و و حال میکنم.  

بعد دو تا عود روشن میکنم که بویش کرمانشاه را برمیدارد!

وقتی کار خاص دیگری ندارم که انجام بدهم و برای حسن ختام! یک نسکافه ی شکلات پهلو خودمان را مهمان میکنیم و حالش را میبریم! 

بعد از تمام این مراحل ان چیزهایی را که دو ساعت پیش نوشته بودم را میخوانم و هر هر میخندم.  

ته تهش که حالم خوب میشود میروم سر تارم و مینوازم و مینوازم و مینوازم تا صدای اهل بیت را دربیاورم! 

تفاوت این تار زدن با زمانهای دیگر این است که با صدای بلند با چیزی که میزنم میخوانم و حالش را میبرم!(که در اکثر موارد چون زدن و خواندن همزمان برایم شدیدا سخت است فقط خودم میفهمم چه میخوانم یا میزنم!به همین خاطر اهل بیت ترجیح میدهند فقط بنوازم!!) 

پ.ن1:البته در طول این پروسه عواقب نزدیک شدن به من با خودتان است.(اهل بیت در چنین مواقعی تا شعاع 3متری اینجانب پیدایشان نمیشود!) 

پ.ن2:به طور متوسط هر سه ماه و 6 روز یکبار در این حد عصبی میشوم! 

پ.ن3:امروز یکی از آن سه ماه و 6 روزها بود! 

پ.ن4:فقط یک نفر است که در چنین مواقعی میتوانم تحملش کنم! 

چون فقط اوست که به من حق میدهد گاهی هم که شده بزند به سرم! 

پ.ن5:آخر سال است و یک ماهی میشود که عود ندارم.  

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد جواد جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:49 ب.ظ

همه اینا به کنار
یادم نبود شما تار می زنین
خیییلیی تلاش کردم شروع کنم به یاد گرفتن اما هر بار دریغ از بار قبل

آخرش یاد گرفتم بهار دلنشین رو درست بزنم
سووووووووووووت!
داییم همیشه میگه : هاله درس و دانشگاه رو ول کن برو دنبال سازت!
میگه با درس به هیچ جایی نمیرسی!

بهنام پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ق.ظ http://ghatrebnasim.blogfa.com


سلام

وایییی خاله جون من تو خیلی با حالی

عصبانیت من بامزه ست؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد