-
تولدم مبارک...
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 02:25
مسواک زدم اما یادم نبود که میخام امشبو بیدار باشم و هله هوله(یا حله حوله یا هله حوله یا حله هوله!!!)بخورم چون نمیخوام منفی بنویسم (هرچند ممکنه چیزای منفی ای وجود داشته باشه)پس از امشب و دیدار دوباره ی آقای "پ" و کانون توجه شدن چیزی نخواهم نوشت نمیدونم چرا مدتیه این همه حساس شدم؛حساس به هر حرفی که درست یا غلط...
-
عشق به زبان اشاره...
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 20:22
شونصد ساعت چیز میز نوشتم همه اش پرید! یه کمی ش رو مینویسم...خلاصه تر از اونچه که بود. : ۱) خانم جان رو خیلی دوست دارم ها،اما وقتی جلوم گردو میخوره کتاب و کاغذ و قلم و پی سی رو برمیدارم و میرم یه جا دیگه! ۲) جدیدا خیلی میرم تو حالت گاما! مثلا سر کلاس عمومی یهو کله ام میره...نصف شب کابوس میبینم اس ام اس میدم به سین که :...
-
وقتی هاله اَبوت عصبانی می شود
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1388 19:47
وقتی عصبانیم اول از همه حدودا نیم ساعت بی هدف و بدون فکر و بدون تمرکز دارت بازی میکنم که در نهایت عضلاتم میگیره و بیخیال میشم. بعد از آن یک مقادیر قابل توجهی خط خطی میفرماییم در دفتر قرمزمان و بعد به زمین و زمان فحش میدهیم و به صورت تَق(یا تَغ یا طَق و شاید هم طَغ!)دفترمان را میبندیم و حواله اش میکنیم بر شلفمان! در...
-
جلسه ی انجمن علمی و مهندس کاو** و باقی قضایا!
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 22:16
وقتی شب قبل از یه کلاس کسل کننده ساعت ۳ونیم خوابیده باشی اصلا غیر عادی نیست که از ساعت ۸ که کلاس شروع شده تا ۹ونیم نتونی آنالیز کنی کجایی و اصلا این آقاهه که بهش «میگن» استاد کیه؟! فقط خیلی خوشحالم که از رو اون صندلی بلند با کله زمین نخوردم وگرنه خواب از سر همه میپرید!فقط اونقدر به هوش بودم که وقتی دارم خمیازه میکشم و...
-
اسفند و کادوی تولد من
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 20:22
یکی از عشقهای اول و آخر من چیپس و آب پرتقال و ماسته!(خصوصا زمانی که از این آب پرتقال گازدار ها باشه و ماست موسیر!) منظور خاصی نداشتم،فقط خواستم بگم بفرمایید چیپس و آب پرتقال! یکی دیگه از علایق بزرگ من شکلات تلخه!(تولدم نزدیکه،دلم میخواد یکی از دوستان یه باکس بزرگ شکلات 92 % بهم بده!) یکی دیگه از این علایق من اسلیپرز...
-
مرگ میگ میگ و ولنتاین!
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 13:19
اینکه سفر شمال به درکه و دربند و دماوند تغییر مسیر بده مسلما چیز خوشایندی نیست( « د » دونیمون درومد!!!!!)اما خیلی وقتا مهم تر از اون اینه که بهت خوش بگذره و با همه ی کاستی ها بترکونی! ( من میترکونم پس هستم!) گاهی خیابون گردی های بی هدف و عمدا راه رو گم کردن از هر ترکوندنی بهتره! (خصوصا تو شهری که حالا خیلی خلوت شده!)...
-
من و دانشگاهم(قسمت اول!)
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 21:41
در کمتر از یک چشم به هم زدن ترم یک دانشگاه من هم تمام شد...ترم یکی بود واقعا... از تمام سوتی هایی که دادیم بگیر تا دوستان جدیدی که پیدا کردیم... دانشکده ی من یک ساختمان یک طبقه است که یازده قدم تا کوه فاصله دارد و اگر روزی روزگاری در کرمانشاه برف ببارد بعدش هوا آنقدر بی ریخت شود که بهمن روی دهد،قطعا از زیر برف ماندن...
-
هاله ابوت
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 13:58
اینها دو تا از پروژه های پایان ترم درس درک و بیان محیط بود(ترم یک) اولی مفهوم تکرار و تقارن رو داشت و دومی مفهوم حرکت. طرحها با راپید هستش روی کاغذ گلاسه / من،هاله ابوت،متولد اسفند ۶۹ ورودی ۸۸ مهندسی معماری دانشگاه رازی کرمانشاه هستم. هیچوقت طراحیم خوب نبوده و هیچوقت هم کلاس نرفتم اما از شروع ترم به شدت شیفته ی طراحی...